به درد نخور
همين طور تو دستش مونده بود. يه نگاه به اين دستش مى كرد يه نگاه به اون دستش و يه نگاه به خاكى كه جلوش بود. هر دو تاپلاستیک رو گذاشت رو زمین ، بیل رو برداشت و خاک ها رو زیر رو رو کرد. با دستاش کلوخ ها و سنگ های درشت رو برداشت و …هنوز هم داشت فکر میکرد:… همین بذر به درد نخور رو بریزم و خیال خودم رو راحت کنم و برم استراحت کنم یا اینکه از قید استراحت کردنم بگذرم و بذر مرغوب رو بریزم. هی فکر میکرد اگه مرغوب رو بریزم باید هی بهش سر بزنم و اب بدم ولی اون به درد نخوره رو که بکارم هر وقت حوصله داشتم اب بهش می دم و …همین طور داشت فکرمیکرد. کنارش نشسته بودم. لبخندی زدم و گفتم: اونی که بیشتر زحمت داره نتیجه بهتری هم داره. اگه نمی خوای نتیجه خوب بگیری چرا می خوای بذر بکاری. برو استراحت کن و خوش باش. یه نگاهی بهم کرد. مردمک چشمش حالت تیره داشت. معلوم بود حواسش به من نیست و فقط زل زده به صورتم . همجنان لبخند رو رو لبم حفظ کردم و منتظر بودم که چه تصمیمی می گیره . بالاخره بذر مرغوب رو برداشت و روی بذر ها رو با خاک های الک شده پوشوند. بهش یه کم اب داد و اروم به من گفت: اونی که نتیجه بهتر داره و مرغوب تره رو کاشتم. زحمتش هم به جون می خرم.
خوشحال شده بودم. حالا دیگه می دونستم وقتی قرار باشه بین یه چیزی که اثر آنی داره و اثر دائمی، اونی رو انتخاب می کنه که اثر دائمی داشته باشه. حتی اگه سختی هاش هم زیاد باشه. وقتی می شه با همه دوست بود، چرا بذر دشمنی رو بکاریم؟ وقتی می شه به همه خوب نگاه کرد و حسن ظن داشت، چرا بذر سوء ظن رو بکاریم که گل سمی هم به بار می ده و اخرش موجب مرگ خودمون می شه.…
حالا به دستات نگاه کن ببین مرغوب رو می خواهی بکاری تو قلوب مردم یا بذر به درد نخور رو؟
1. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَا أَتَانِي جَبْرَئِيلُ ع قَطُّ إِلَّا وَعَظَنِي فَآخِرُ قَوْلِهِ لِي إِيَّاكَ وَ مُشَارَّةَ النَّاسِ فَإِنَّهَا تَكْشِفُ الْعَوْرَةَ وَ تَذْهَبُ بِالْعِز. (الكافي ج2 ص : 300)
رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: هيچ گاه نبود كه جبرئيل نزد من آيد، جز آنكه مرا موعظه ميكرد و آخرين سخنش بمن اين بود كه: از دشمنى با مردم بپرهيز، زيرا كه آن عيب نهفته را آشكار كند و عزت را ببرد
باز نشر مطلب : سایت عمار نامه و سایت جام نیوز