معجزات پیامبر صلی الله علیه و آله 2
سوم: نزول باران:
ايضا خاصّه و عامّه روايت كرده اند كه چون قبايل عرب با يكديگر اتّفاق كردند در اذيّت آن حضرت، حضرت فرمود كه: خداوندا! عذاب خود را سخت كن بر قبايل مضر و بر ايشان قحطى بفرست مانند قحطى زمان يوسف عليه السّلام. پس باران هفت سال بر ايشان نباريد و در مدينه نيز قحطى به هم رسيد، اعرابى به خدمت آن حضرت آمد و از جانب عرب استغاثه كرد كه: درختان ما خشكيد، و گياه هاى ما منقطع گرديد، و شير در پستان حيوانات و زنان ما نمانده، و چهار پايان ما هلاك شدند. پس حضرت بر منبر آمد و حمد و ثناى حقّ تعالى ادا نمود و دعاى باران خواند. و در اثناى دعاى آن حضرت باران جارى شد و يك هفته باريد و چندان باران آمد كه اهل مدينه به شكايت آمدند و گفتند: يا رسول اللّه! مى ترسيم غرق شويم و خانههاى ما منهدم شود، پس حضرت اشاره فرمود به سوى آسمان و گفت: اللّهم حوالينا و لا علينا. خداوندا! بر حوالى ما بباران و بر ما مباران.
و به هر طرف كه اشاره مى فرمود ابر گشوده مى شد، پس ابر از مدينه بر طرف شد و بر دور مدينه مانند اكليل حلقه شد و بر اطراف مانند سيلاب مى باريد و بر مدينه يك قطره نمى باريد و يك ماه سيلاب در رودخانه ها جارى بود، پس حضرت فرمود: و اللّه اگر ابو طالب زنده مى بود ديده اش روشن مى شد. بعضى از اصحاب عرض كردند: مگر اين شعر را از او به خاطر آورديد:؟
و ابيض يستسقى الغمام بوجهه ثمال اليتامى عصمة للأرامل
آن حضرت فرمود: چنين باشد.[1]
—————-
[1] الخرائج، ج 1، ص 58- 59؛ بحار الأنوار، ج 18، ص 14؛ صحيح بخارى، ج 2، ص 35- 37؛ صحيح مسلم ج 2، ص 612- 614؛ سنن نسائى، ج 3، ص 160؛ سنن الكبرى، ج 3، ص 353- 356؛ دلائل النبوة، ج 6، ص 139- 140 و ج 2، ص 326؛ الخصائص الكبرى، ج 1، ص 369 طبق نقل الخرائج (پاورقى).